خیلی وقته نوشته هام روی دیوار این خراب شده حک نشده …
خیلی وقته که دلتنگ نوشتنم ولی نمیشه نوشت
خیلی وقته دنیا دیگه آنقدرها هم بر وفق مراد نیست … بر وفق ما هم ! هم
خیلی وقته بیخیال این قلب لعنتی که بهونه میگیره و با درد فریاد میکشه به جای زبان نداشته اش شده ام
خیلی وقته مست نشدم ، از هیچ چیز … نه با شراب ، نه با خودم ، نه با روزهای خوش
نه حتی به قول “بعضیا” با یک لیوان چای
دلم برای یک نفر که آنقدرها هم نزدیک نیست تنگه ، برای دستهایش ، نگاهش
هوسه سیگار دارم ! شایدم هم ویار دارم ! آخر آبستنه خاطرات ریز و درشتم
می دونی ! آدم وقتی به یک نفر قول بده و زیرش بزنه نامردیه ، وقتی به دو نفر قول بده و زیرش بزنه خیلی دگه نامردیه ! وقتی به خودش قول بده و زیرش بزنه اسمش می شه حماقت ، بزدلی
راستش رو بخواهی دیگه سیگار نمی کشم ! خیلی وقته …فقط گاهی غم هایم را دود میکنم
من هنوز نمیدونم چرا تلخی شراب دلپذیره ، چرا آدمها مست می شن تا دنیا یادشان بره ولی دنیا بدتر یادشان میاد ! چرا سیگار آرومت میکنه … چرا گاهی یک کلمه آنچنان فشاری به قلبم می آورد که پاهایم سست می شود
هووووف
شاید خدا هم وقتی میخواست آدم را بیافریند مست بود ! توی مستی راستی ها برایش تعریف کرد اما یادش رفت بگوید از تلخی … از دردها و غم ها و سختی ها … دلم یک مستیه بی پایان میخواهد
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0