یه روزی پسری با خونوادش دعواش شد و از خونه بیرون زد و
رفت خونه یکی از دوستاشو یک ماه موند
بعد از یک ماه دختری را سر کوچه میبینه و بهش تیکه میندازه
یکی از دوستاش میگه میدونی این کی بود؟ء
میگه نه!ء
میگه این خواهر همون رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی
عذاب وجدان میگیره میره خونه رفیقش؛ رفیقش داشت مشروب میخورد
به رفیقیش میگه
من سر کوچه به دختری تیکه انداختم ولی نمیدونستم خواهر تو بود
دوستش پیکشو میبره بالا
میگه: ء
به سلامتی رفیقی که یه ماه خونمون خورد و
خوابید ولی خواهرمو نشناخت
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0