گفتم دوستت دارم گفتی خوب که چی ! گفتم عاشقتم , گفتی آدم زیاده ! گفتم معتاد نگاهتم , گفتی نگات
خماره ! گفتم دارم از عشقت میمیرم , گفتی یکی از مزاحم هام کم میشه ! بعد از اون روز با خودم عهد
کردم که دیگه عاشق نشم . دیگه چشمهای کسی رو نگاه نکنم . دیگه باور نکنم . . . . به خودم گفتم تو
میتونی ....عاشق خیلی چیزا باشی : عاشق ماهی های تو اکواریمم یا . . . , ولی دیگه عشق بشر نه !ء



هر چقدر که عذاب بکشم دیگه برنمی گردم به گذشته چون الان که توی این نقطه وایستادم و دارم زجر میکشم با خودم میگم اگه همون اوایل این ارتباط رو با همه دلبستگی هام کات میکردم دیگه درد و رنجم زیادتر نمیشد و به اینجا نمی رسیدم اینقدر عذاب نمی کشیدم بنابراین میدونم اگه الان به حرف دلم گوش کنم یعنی دوباره دارم میرم به باتلاقی از انواع حس های دردناک و تلخ حسادت، گناه و عذاب وجدان و استرس . . .دیگه نمیخوام این حسو داشته باشم چون بعدش میدونم قراره دوباره چه تاوانی پس بدم!دوستان عزیزتنها چیزی که منو سخت آزار میده همین مرحله سخت عبور هست فقط همین

دیگه نمیخوام عاشقت باشم دیگه نمیخوام عاشق یک طرفه باشم عاشق میشم اما عاشق کسی که اول عاشقم بشه این منم اما یه من جدید که میخواد این راه نرفتش رو هم امتحان کنه

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2