میترسم از ایستادن ثانیه های عمرم ،
میترسم ازمیوهی رسیده ای که لحظه های پروازش دردستان من وتوست،
نگران روزی ام که بگویند این اخرین فرصت نوشتن است ،
بگویند فرصت گفتن از عشق را ندارم ،
نگران اویم که حرف دلم را نخواند ومن رفته باشم ،
اگر لحظه ای دیگر پایانم است ، میخواهم در همین ثانیه با تو ، نه با یاد تو ، تنها با خود تو ، نفس اخر را بکشم
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7