آخ خدا منو ببر
به یاد آرزوهایی که میمیرند سکوتی می کنم سنگین تر از فریاد و همین من مانده ام با یک مشت نت نزده و یکمشت آرزوها بر باد رفته و یک مشت عقربه که می گردند و می گردند و می گردند و خیالشان نیست که استراحت کنند. مجالشان نیست. و یک مشت آدم ه از پس هم صف شیده اند برای بازدید از خرابی های زندگی من و هیچ رحی ندارند بر من
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3