هیچ کس درعشق با من تا نکرد
عقده های بسته ام راوا نکرد
هیچ دستی با رفاقت وا نشد
هیچ چشمی عشق رامعنا نکرد
خواستم جان گیرد این دنیای من
با نگاه ساده ای اما نکرد
هیچ کس حیرانیم را حس نکرد
لحظه ی ویرانیم را حس نکرد
آن که در اول به دیدارم شتافت
رفتن پایانیم را حس نکرد
آن که سامان غزلهایم ازاوست
بی سروسامانیم راحس نکرد
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8